سلام ببخشید چند روزی رو آپ نبودم
از همه معذرت
خواهشی که دارم اگه مطالبم مفید نبود نظر بدین عوض کنم
راستی مطالب جدیدی که میذارم در پایان وبلاگه و هر کاری کردم به اول صفحه نیومد
اگه مشکلی ندارین به پایین صفحه سر بزنین
با تشکر
این من شب پرست
سپیده را تاب ندارد
بس که
در سیاهه ی چشمانت
خلوت گزیده ام
دل تو اولین روز بهار
دل من آخرین جمعه ی سال
و چه دورند و جه نزدیکند به هم
عشق را دوست دارم نه در قفس
بوس را دوست دارم نه در هوس
و تو را دوست دارم تا آخرین نفس
بر و بچ بیننده اگه دلتون اومد
در نظر سنجی هم شرکت کنید
ادامه مطلب...
یه صفحه سفید،به همراه یک قلم
این بار حرف،حرف نا گفته است
یک حرف تازه،نه از تو....
هی فکر میکنم،هی با قلم به کاغذ سیخ میزنم
اما
دیگه تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهایم
چیزی بجز تو نیست که تکرار میشود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
دوست یعنی وقتی که هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه
دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و خیالت راحته ازش سوء تعبیر نمیشه
دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت میگیره یک دل دیگه هم دلتنگ غمت میشه
دوست یعنی تنهایی هام را میسپارم دست تو چون شک ندارم میفهمیش
دوست یعنی اگه هستی همیشه هستی و کنار همه با منی نه گاهی،نه بنا به اقتضاء،نه بشرط خلوت و تنهایی
دوست یعنی اینکه نبینم دلتنگ باشی و نبینم برای درد و دل کردن با من به لکنت بیفتی
دوست یعنی کم نیار جا نزن تا وقتی حواسم به تو هست یعنی باکی نداشته باش از سختی و تلخی و بی رحمی های روزگار چون دعای من همیشه با توست
ادامه مطلب...
.:: تو قفس باش ولی رام نشدنی ::.
.:: پاک باش ::.
.:: حتی اگه دوستداری عکس بقیه باش ولی قاب نشدنی ::.
.:: مثل آدم های بد ، خوب حرف نزن ::.
.:: واسه هر مزخرفی الکی کف نزن ::.
.:: خوشحال باش واسه چیزهایی که داری ::.
.:: نترس ، ترس واسه آدم های عاقله نه من ::.
«« در این سکوت حقیقت ما نحفته است حقیقت تو و من »»
همیشه دوستت دارم
ای سرچشمه ی محبت-ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از مجبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاریست
بگذار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است(rayka)
چه داشته ای که که اینگونه مرا طلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو با من عشق را آشنا کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان بیکران پرواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانیم
بذار خیال کنم تو دلتنگیات
غروب که میشه یاد من میوفتی
تویی که قصه طلوع عشق و
گفتی و دوستت دارم و نگفتی
گفتی و دوستت دارم و نگفتی
خودت گفتی مطالب شاد پس بیا دیگه
میگه که بنی آدم اعضای یکدیگرند...خب یعنی چی؟
یعنی اینکه مثلا تو جیگر منی
ادامه مطلب...
یادم رفت بگم که یه سایت هم زدم
aloneboy.392.ir
اگه رفتین خواهشا داخل نظرات همین وبلاگ بهم بگین
راستی اگه میشه راهنمایی ام کنین
لطفا
باتشکر
سلام شرمنده تصمیم گرفتم مطالب شاد بذارم با عرض پوزش اگه مطالب غمگین میخواین به وب زیر مراجعه کنید
pesaraktanha.blogfa.com اینم مال خودمه
البته گفتم که اگه دوست داشتین
راستی نظر هم یادتون نره
باتشکر
پیغام گیر حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !
ادامه مطلب...
نقیضه ای بر شعر سهراب سپهری
اثر: نسیم عرب امیری
موشكي خواهم ساخت!
خواهم انداخت هوا!
دور خواهم شد از اين خاك فقير
كه در آن هيچ كسي نيست كه بي زور كتك
صبح بيدار شود!
موشك از سوخت تهي!
ودلم مي خواهد بروم بالاتر
ودلم مي خواهد چه قدر حرف جديد!
ودلم مي خواهد
همچنان خواهم راند
نه به پيران دل خواهم بست
نه جوان ها كه سر از تخم به درمي آرند!
كه به بي غيرتي هم معتادند!
وهمه حرفه شان
شيره ماليدن بر سرو هيكل يك دختر احساساتي ست!
دور از اينجا شهريست!
كه در آن چهره زن حق تجلي دارد!
چشم ها تشنه چرخيدن نيست !
وبرادر،خواهر در عمل هست نه بر روي زبان!
عقل هر كودك قنداقي شان قد عقل من و توست!
مردم از عادت ول كن به درك
قفل بر فكر و زبان ها نزدند!
تيتر جنجالي فردا صبح است!
بر تن آزادي بختكي افتاده است!
دور از اينجا شهريست!
كه در آن آب به اندازه چشمان سحر خيزان هست!
شاعران پول به اندازه فردا دارند!
وصداي زنشان مثل شب كوتاه است!
دور از اينجا شهريست
موشكي بايد ساخت!
کـنون رزم ویروس و رستم شنو * * * * * * * * * * * * دگـرها شنیدسـتی این هـم شنو
که اسفـندیارش یکی دیسک است * * * * * * * * * * * * بگـفـتـا به رستم که ای نـیکـزاد
در این دیسک باشد یکی فایل ناب * * * * * * * * * * * * که بگـرفـتم از سایت افـراسیاب
برم خـُرمی کن بدین دیسک هان * * * * * * * * * * * * که هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوی خانه اش * * * * * * * * * * * * شـتـابـان بـه دیـدار رایـانـه اش
دگـر صـبر و آرام و طاقـت نداشت * * * * * * * * * * * * و آن دیسک را در درایوش گذاشت
نکـرد هـیچ صبر و نـداد هـیچ لفـت * * * * * * * * * * * * یکی هم کپی از همان دیسک گرفت
در آن دیسک دیدش یکی فایل بود * * * * * * * * * * * * بـزد ایـنـتـر آن را و اجـــرا نـمـود
به ناگـه چـنان سیستمش هـنگ کـرد * * * * * * * * * * * * که رستم در آن ماند مبهوت و منگ
تهـمـتـن کلافـه شـد و داد زد * * * * * * * * * * * * زبخـت بـد خـویش فـریاد زد
چو تهـمینه فـریاد رستم شنود * * * * * * * * * * * * بـیـامـد که لـیسانس رایانه بود
بدو گفـت رستم همه مشکلـش * * * * * * * * * * * * وزان دیسک و برنامه قابلـش
چـو رستم بـدو داد قـیـچـی و ریش * * * * * * * * * * * * یکی دیسک Bootable آورد پیش
به ناگه یکی رمز ویروس یافت * * * * * * * * * * * * پـی حـفـظ امضای ایشان شـتافـت
به خاک اندر افکند ویروس را * * * * * * * * * * * * تهـمـتـن بـه رایانه زد بـوس را
چنین گفت تهمینه به شوهرش * * * * * * * * * * * * که این بار بگـذشت از پل خرش
دگر بار برنامه زین سان مکـن * * * * * * * * * * * * ز رایـانـه اصلا صحـبـت مکــن
قـسم خورد رستم هـمی با شتاب * * * * * * * * * * * * نگـیـرد دگـر دیسک ز افـراسیاب