Adidal
All Day IDream About Love

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود.بدیدم و مشتاق تر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

ک اول نظر به دیدن او دیده ور شدم

او را خود التفات نبودی به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

ارسال در تاريخ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:شعر,دوبیتی,رباعی,عاشقانه,عارفانه, توسط Mikhak

سلام ببخشید چند روزی رو آپ نبودم

از همه معذرت

خواهشی که دارم اگه مطالبم مفید نبود نظر بدین عوض کنم

راستی مطالب جدیدی که میذارم در پایان وبلاگه و هر کاری کردم به اول صفحه نیومد

اگه مشکلی ندارین به پایین صفحه سر بزنین

با تشکر

ارسال در تاريخ سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:ادبی,عاشقانه,عارفانه,دوستی, توسط Mikhak

هاملت جیرتزده بر جای ماند و ساعتها اندیشید... اینک به آنچه اندیشه کرده بود به حقیقتی کتمان ناپذیر آگاهی جسته بود و باید آماده باز ستاندن انتقامی خونین باشد



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:داستان,رمان,عاشقانه,عرفانی,ترسناک,هاملت,هرچی بخوای, توسط Mikhak

نوشته:ویلیام شکسپیر

آنروز وقتی که پاییز رنگ اندوه را بر همه جا پاشیده بود و آفتاب می رفت تا شبی دیگر را آغاز کند واقعه ای بزرگ در قلب پایتخت امپراتوری دانمارک در حال شکل گرفتن بود



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:داستان,رمان,عاشقانه,عرفانی,ترسناک,هاملت,هرچی بخوای, توسط Mikhak

وقتی که آخرین کف زدن های شورانگیز حاضرین پایان یافت رزیتا لبخند کنان به پاریس گفت:
- نمی دانستم انقدر خوب میرقصی
- لاگا به اتاق خودش رفت و در را از داخل قفل کرد پاریس چند بار در زد و از او خواهش کرد که در را باز کند اما جوابی نشنید بالاخره گفت:



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:داستان,رمان,عاشقانه,عرفانی,ترسناک,مادر,هرچی بخوای, توسط Mikhak

نوشته : ای. ام . فوستر

تخلیص: ا. انتظاری

دو سه پنجره به سرعت گشوده شد و چند نفر سر خود را از آنها بیرون آوردند و به سر و صدایی که ناگهان از حیاط خانه بلند شده بود گوش فرا دادند.. یکی از آنها که زن میانسالی بود گفت:



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:داستان,رمان,عاشقانه,عرفانی,ترسناک,مادر, توسط Mikhak

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد